آنتون پاولوویچ چِخوف (زاده ی ۲۹ ژانویهی ۱۸۶۰ در تاگانروگ – درگذشت ۱۵ ژوئیه ی ۱۹۰۴) داستاننویس و نمایشنامهنویس برجسته ی روس است. او در زمان حیاتش بیش از ۷۰۰ اثر ادبی آفرید.
او را مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینه ی نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشته است و وی را پس از شکسپیر بزرگترین نمایشنامهنویس میدانند. چخوف در ۴۴سالگی بر اثر خونریزی مغزی درگذشت.
چخوف در نیمه ی سال ۱۸۸۰ تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ی پزشکی در دانشگاه مسکو آغاز کرد. در همین سال نخستین مطلب او چاپ شد. برای همین این سال را مبدأ تاریخی آغاز نویسندگی چخوف برمیشمارند. چخوف در نامهای به فیودور باتیوشکوف مینویسد: «نخستین تکه ی ناچیزم در ۱۰ تا ۱۵ سطر در نشریهی «دراگون فلای» در ماه مارس یا آوریل ۱۸۸۰ درج شد. اگر آدم بخواهد مدارا کند و این نوشتهی ناچیز را آغازی بهحساب بیاورد، بنابراین سالگرد (بیست و پنج سال نویسندگی) من زودتر از ۱۹۰۵ فرا نخواهد رسید.» آنچه چخوف به آن اشاره میکند در واقع داستان کوتاهی است به نام «نامهی ستپان ولادیمیریچ اِن، مالک اهل دُن، به همسایهی دانشمندش، دکتر فریدریخ» که در مجلهی سنجاقک شماره ی ۱۰ منتشر شد. او در سالهای ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۴ علاوه برآموختن پزشکی در دانشگاه مسکو با نامهای مستعاری مانند: آنتوشا چخونته، آدم کبدگندیده، برادر برادرم، روور، اولیس… به نوشتن بیوقفهی داستان و طنز در مجلههای فکاهی مشغول بود و از درآمد حاصل از آن زندگی مادر، خواهر و برادراناش را تأمین میکرد. او در ۱۸۸۴ به عنوان پزشک فارغالتحصیل شد و در شهر واسکرسنسک، نزدیک مسکو، به طبابت پرداخت. اولین مجموعه داستاناش با نام قصههای ملپامن در همین سال منتشر شد و اولین نقدها دربارهی او نوشته شد. در دسامبر همین سال هنگامیکه چخوف ۲۴ساله بود اولین خلطهای خونی که نشان از بیماری مهلک سل داشت مشاهده شد.
فعالیت حرفهای
چخوف بعد از پایان تحصیلاتش در رشته ی پزشکی بهطور حرفهای به داستاننویسی و نمایشنامهنویسی روی آورد. در ۱۸۸۵ همکاری خود را با روزنامه ی پتربورگ آغاز کرد. در سپتامبر قرار بود نمایشنامه ی او به نام در جادهی بزرگ به روی صحنه برود که کمیتهی سانسور از اجرای آن جلوگیری کرد. مجموعه ی داستانهای گلباقالی او در ژانویهی سال بعد منتشر شد. در فوریه همین سال (۱۸۸۶) با آ. سووُربن سردبیر روزنامه عصر جدید آشنا شد و داستانهای مراسم تدفین، دشمن،… در این روزنامه با نام اصلی چخوف منتشر شد. بیماری سلاش شدت گرفت و او در آوریل ۱۸۸۷ به تاگانروگ و کوههای مقدس رفت و در تابستان در باپکینا اقامت گزید در اوت همین سال مجموعه ی در گرگومیش منتشر شد و در اکتبر نمایشنامه ی بلندش با نام ایوانف در تئاتر کورش مسکو به روی صحنه رفت که استقبال خوبی از آن نشد.
آثار
چخوف نخستین مجموعه داستاناش را دو سال پس از دریافت درجهی دکترای پزشکی به چاپ رساند. سال بعد انتشار مجموعه داستان «هنگام شام» جایزه پوشکین را که فرهنگستان روسیه اهدا میکرد، برایش به ارمغان آورد. چخوف بیش از هفتصد داستان کوتاه نوشته است. در داستانهای او معمولاً رویدادها از خلال وجدان یکی از آدمهای داستان، که کمابیش با زندگی خانوادگی «معمول» بیگانه است، تعریف میشود. چخوف با خودداری از شرح و بسط داستان مفهوم طرح را نیز در داستاننویسی تغییر داد. او در داستانهایش به جای ارائهی تغییر سعی میکند به نمایش زندگی بپردازد. در عین حال، در داستانهای موفق او رویدادهای تراژیک، جزئی از زندگی روزانهی آدمهای داستانهایش را تشکیل میدهند. تسلط چخوف به نمایشنامه باعث افزایش توانائی وی در خلق دیالوگهای زیبا و جذاب شده بود. او را «مهمترین داستان کوتاهنویس همه ی اعصار»نامیدهاند.
چند داستان کوتاه
-
در پانسیون اعیان
-
۱۸۸۳ – از دفترچه خاطرات یک دوشیزه
-
۱۸۸۴ – بوقلمون صفت
-
۱۸۸۹ – بانو با سگ ملوس
-
نشان شیروخورشید
-
همسر
-
۱٨۹۹ -داستان زندگی من
-
داستان ملالانگیز، ترجمه آبتین گلکار، نشر ماهی، ۱۳۹۳: داستانی دربارهی مرگ و ملال
داستان بلند
-
دکتر بی مریض
-
داستان ملالانگیز، ترجمه آبتین گلکار، نشر ماهی، ۱۳۹۳: داستانی درباره مرگ و ملال
-
دوئل